دختر کویر جنی مادربزرگ میگه: ببند دهنت رو، کسی نشنوه اینا رو. میگم: خودم دیدم، ارواح خاک مادرم، زیاد بودن. اونوقت پهن شدن تو همه ی آسمون، اونایی که رو بوم هاشون خوابیده بودن، من نترسیدم. هی نگاهشون کردم، قشنگ بودن. مادربزرگ میگه: خفه شو، زبونت رو گاز بگیر. میگم: به خدا خودم دیدمشون، زرداشون قشنگتر بودن، تو عمرم این همه پرنده یه جا ندیده بودم. مادربزرگ میگه: خواب دیدی، دیگه نمی ذارم اون جای لعنتی بخوابی.

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین مطالب این وبلاگ

محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

دانلود فایل تحقیق مقاله نرم افزار کتاب برنامه Paul مبانی عکاسی شرکت بیمه کارآفرین حمل و نقل گروه آموزشی انداد Ingrid معرفی محصولات شرکت آلما شبکه پرداز سیطره موفقیت امیدان - سما کتابخانه عمومی امام رضا(ع) سنندج